جدول جو
جدول جو

معنی سنگسار کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سنگسار کردن
(نَ / نِ خَ شُ دَ)
رجم. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). معروف است برای تنبیه مقصرین و کسانی که به بت پرستی گرائیده و اشخاصی که سبت را تدنیس نموده ومرتکب فواحش میشدند یا سر از حکم والدین بدرمی بردند، ایشان را از شهر بیرون کشیده دست و پای آنان را محکم می بستند، اول کسی که سنگ میزد شاهدانی بودند که دیده یا علم کامل بر این مطلب داشتند و مابقی به اندازه ای میزدند که مقصر می مرد. (از قاموس کتاب مقدس).
طاعت تو چون نماز است و هر آن کس کزنماز
سر بتابد بی شک او را کرد باید سنگسار.
فرخی.
پس طلب کردند مردی را یافتند که زنا کرده است آن مرد را بیاوردند و سنگسارش کردند. (قصص الانبیاء ص 130).
یکبار تو سنگسارمان کن
چون می دانی که بت پرستم.
سیدحسن غزنوی.
قبلۀ من خاک بتخانه ست هان ای طیر هان
سنگسارم کن که من هم کعبه کن هم کافرم.
خاقانی.
وجود تو خود آیت نیک بار
کند نیک ادراک را سنگسار.
نظامی.
هر ترازو که گرد زر گردد
سنگسار هزار در گردد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
سنگسار کردن
اجرای عمل سنگسار رجم
تصویری از سنگسار کردن
تصویر سنگسار کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگار کردن
تصویر انگار کردن
پندار کردن، فرض کردن، گمان کردن، خیال کردن
فرهنگ فارسی عمید
(غُ رَ کَ دَ)
نگاشتن. نقش کردن. نقاشی کردن:
برش چون بر شیر و رخ چون بهار
ز مشک سیه کرده بر گل نگار.
فردوسی.
، نقش کردن. ثبت کردن:
بر درگه خلیفه دبیران همی کنند
توقیع نامه های تو بر دیده ها نگار.
فرخی.
به سان فرقان آمد قصیده ام بنگر
که قدردانش کند در دل و دو دیده نگار.
ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 281).
، کشیدن. ترسیم کردن. تصویر کردن. نگاشتن. صورت و شکل چیزی را نقاشی کردن:
بفرمود تا زخم او را به تیر
مصور نگاری کند بر حریر.
فردوسی.
فریدون ابا گرزۀ گاوسار
بفرمود کردن به آنجا نگار.
فردوسی.
بر آن تخت صد خانه کرده نگار
خرامیدن لشکر و شهریار.
فردوسی.
بس نمانده ست که شاهان ز پی فخر کنند
صورت تخت تو و نام تو بر تاج نگار.
فرخی.
کس نیاید به پای دیواری
که بر آن صورتت نگار کنند.
سعدی.
آن صانع لطیف که بر فرش کاینات
چندین هزار صورت الوان نگار کرد.
سعدی.
، زینت کردن.آراستن. به نقش و نگار چیزی یا جائی را آراستن:
یکی کاخ دیدند نو شاهوار
به زرّ و گهر کرده یکسر نگار.
اسدی.
، رنگین کردن. نگارین کردن. خضاب کردن. بزک کردن:
فروهشته از گوش او (گربه) گوشوار
به ناخن بر از لاله کرده نگار.
فردوسی.
هر شب همی کنم همه اطراف روی خویش
بی روی چون نگار تو از خون دل نگار.
وطواط.
، ترصیع کردن. از جواهر نقش ها بر چیزی نگاشتن:
فروهشته از تاج دو گوشوار
به درّ و به یاقوت کرده نگار.
فردوسی.
ز پیروزه کرده بر او بر نگار
بر ایوانش یاقوت برده به کار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ نَ / نِ کَ دَ)
رجم شدن. سنگباران شدن:
گر اول به پیکی کنی قصد سنگ
هم آخر بمرغی شوی سنگسار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(مُ صَ دَ)
فرض کردن. تقدیر کردن. شمردن. تصور کردن. پنداشتن. گرفتن. تقدیر کردن. انگاشتن. گمان کردن: انگار می کنم که ورنجستم. انگار کن اینجا خانه ماست، اینجا هم مسجد. (از یادداشتهای مؤلف). و رجوع به انگار شود، نسناس را گویند یعنی دیومردم، و آن جانوری باشد وحشی شبیه به آدمی. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج) ، در مؤیدالفضلاء به معنی بسباس آمده است که بهندی جاوتری می گویند. (برهان قاطع). و رجوع به انجدان و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
(غِرْ / غَرْ رَ / رِ گَ تَ)
انکاس. تنکیس. (از زوزنی). سرنگون کردن. رجوع به نگونسار کردن شود: نقل است که یک روز به سر چاهی رسید، دلو فروگذاشت، پرزر برآمد، نگوسار کرد، باز فروگذاشت پرمروارید برآمد، نگوسار کرد. (تذکرهالاولیاء چ نیکلسون ج 1 ص 105)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
الرّجم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
Petrify
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
pétrifier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
kufanywa mawe
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
окаменеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
versteinern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
окам'яніти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
پتھر بنانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
পাথরে পরিণত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
ทำให้กลายเป็นหิน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
taşlaşmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
petrificar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
石化する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
להפוך לאבן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
돌처럼 되다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
skamienieć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
पत्थर जैसा बनाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
verstenen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
petrificar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
pietrificare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سنگ سار کردن
تصویر سنگ سار کردن
menjadikan batu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی